تنبیه
پسر بدی شدم اتاقم را ریخته باش کردم.در اتاق را محکم زدم دیوا راتاق تررک خورد. از بالا یخ چال یواشکیح گز برداشتم حرف بابام راگوش نکردم.سب صورتم را نشستم لباسم را اشتباهی پوشیدم.عینکم و گذاشتم رو شکمم تا بهتر ببیند حالا باید تنبی بشم. برم تو اتاقم از خجالت بروم زیر پتو تا مامان بیاد و من را ببره پیش بابا مزرت بخواهم پشیمانم اما حقیقی نیست خیلی با حال بود گزش هم خومشزمه بود دوباره هم برداشتم ...
نویسنده :
آرین.تصویر:مامان
18:19