آرین تپولیآرین تپولی، تا این لحظه: 19 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

آرین و خیال بافی هایش 2

عید قربان

مامان پرسید خوشگلم میدونی عیید قربون چیه بله که میدونم. روزیهه که تاتیل میشه تا همه بتونن قربون هم دیگه برن .من هم میخام قربون مامانم برم عیید قربونی رفتن همه موبارک ...
21 آبان 1390

صبح برفی

برف زیادی امده صبح دیدم همه جا سفید است گفتم هوه هوه هوه کریسمس موبارک.مسله بابا نوول شاید وقتی خواب بودم او با گوزن هایش از بالای خانه رد شده   Stock Images: Baby boy dressed as santa claus" href="http://images.search.yahoo.com/images/view;_ylt=A0PDoTD0fLlONGEAuECJzbkF;_ylu=X3oDMTBlMTQ4cGxyBHNlYwNzcgRzbGsDaW1n?back=http%3A%2F%2Fimages.search.yahoo.com%2Fsearch%2Fimages%3Fp%3Dbaby%2Bdressed%2Bup%2Bsant%2Bclaus%26n%3D30%26ei%3Dutf-8%26y%3DSearch%26b%3D1%26tab%3Dorganic%26ri%3D0&w=360&h=450&imgurl=www.dreamstime.com%2Fbaby-boy-dressed-as-santa-claus-thumb17078094.jpg&rurl=http%3A%2F%2Fwww.dreamstime.com%2Fstock-images-baby...
21 آبان 1390

نیش زنبور

 نی نی بودم کیک می خوردم که زنبوره اومد کیک خوری . من نمیدونستم لاهه انگشتمه. دستمو بستم اون من را نیش زد.منم  گریه اونگی. دستم اندازه یک بادبادک  بزرگ شد. حالا زنبور میبینم فرار.       ...
21 آبان 1390

عادت بد

گوش های من خیلی زیاد نوک تیزه همه حرفا را میشنوود من نمی خاهم ان ها را به کسی بگویم    اما یک وقتی یههویی میگویم و مامان بابا را اس سبانی میکنم تازه چرا خودتان میگویید پس؟؟ ...
21 آبان 1390

باغ وحش مدرن!!!!!!!!!!!!!!

با مامان رفتیم باغه وش .یک اقایی  با چوب شیرها را از زندانشان در اورد تا ببردشان به حیات. مامان دستم  را گرفت و بدو فرار کردیم. اگر اقا شیره  گشنه بود وما را می خورد چی؟؟؟؟؟؟           ...
21 آبان 1390

روز بارانی

امروز بابا بیدارم کرد بروم مدرسه گفتم هنوز شبه گفت نه باران میاد حوا ابریهه رفتم صورتم را شستم وقتی امدم دیدم بابا رفته زیره پتوی من چورتی خابیده ای بابا ...
11 آبان 1390

جاروبرقی

از مدرسه که می ایم هرچی توی سبد خوراکی هام و یخ چاله را میخورم. تازه بازم گشنمه. مامانم میگه ای وووووووای جارو برقی!!!! بسه دیگر. میتلکی ها بیا ما را هم بخور راحتی شوی                 ...
11 آبان 1390

خوشحالی ارین

بابام من را برد کنار یک ماشین خوشگل و گفت اینم ماشین. من هم توهه راه خوش حالی کردم پریدم دودستی سره بابا را بقل کردم و بوس پشت هم . بابام داد می زد خانوم بگیرش چشمامو گرفته.نمیبینم خوب شد تسادف نکردیم   ...
11 آبان 1390